شعرهای عاشقانه مهر ۹۴
تلنگر میزند امشب…..
کسے بر سقف این خانه….
تویے باران…؟!!!
تویے مهمان نا خوانده … بزن باران …..?
توهم زخمے بزن بر زخم این خانه…
بزن آهنـگ زیبایت…
صداے چِک چِک سازت….
- سرگرمی و موسیقی , شعر عاشقانه
- 1,351بازدیدها
- بدون نظر
تلنگر میزند امشب…..
کسے بر سقف این خانه….
تویے باران…؟!!!
تویے مهمان نا خوانده … بزن باران …..?
توهم زخمے بزن بر زخم این خانه…
بزن آهنـگ زیبایت…
صداے چِک چِک سازت….
شعر بسیار زیبا از يک حقوقدان با سليقه:
عاقبت از غم معشوق حکایت کردم،
نزد قاضی شدم و طرح شکایت کردم،
قلب من شاکی و او متهم و بنده وکیل،
شاخه را محکم گرفتن این زمان بیفایده است
برگ میریزد، ستیزش با خزان بیفایده است
باز میپرسی چه شد که عاشق جبرت شدم
در دل طوفان که باشی بادبان بیفایده است
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
قهر چشمانت دلم را تکّه تکّه می کند
تو نباشی در وجودم درد چکّه می کند
سر بچرخان با دلم حرفی بزن ای مونسم
چون بخندی خنده ات بازار سکّه می کند
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است