سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر حزین

غزل های عاشقانه مهر ۹۴

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

شعرهای عاشقانه کوتاه

قهر چشمانت دلم را تکّه تکّه می کند

تو نباشی در وجودم درد چکّه می کند

سر بچرخان با دلم حرفی بزن ای مونسم

چون بخندی خنده ات بازار سکّه می کند

شعر غزل مهر ۹۴ 

بگو که عاشقم هستی، دلم تکرار میخواهد
برای باتو بودنها ، دلم اصرار میخواهد

بدون تو پریشانم ، پناه خستگی هایم
بگو که بی تو دلتنگم ، دلم اقرار میخواهد

دگر شعری نمی گویم که لکنت دارد احساسم

شعر عاشقانه مهر ۹۴

بیخودی ذبح نکن بره ی احساس دلت

من خودم در همه ی عمر،تو راقربانم

یک نگاهم بکنی عید شود روز و شبم

شعرهای عاشقانه 

ای بنازم گل لب مرمر دندان تو را
باغ صد رنگ ندارد لب خندان تو را
می و میخانه کجا حال نگاه تو کجا؟؟
که ندارد بشری حالت چشمان تو را
لب به دندان گزم از حسرت یک بوسه ی گرم

زیباترین شعر عاشقانه

شعر می گویم ولی معشوقه ای در کار نیست
آه،من دیوانه ام ،دیوانه بودن عار نیست
خواستم چون مصرع اول تو را مخفی کنم
باختم دل را حقیقت قابل انکار نیست

زیباترین شعر عاشقانه

صبح است! ساقيا قدحى پرشراب كن
دور فلك درنگ ندارد شتاب كن!

زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب كن

خورشيد مى ز مشرق ساغر طلوع كرد
گر برگ عيش مي‌طلبى ترك خواب كن!

روزى كه چرخ از گل ما كوزه‌ها كند
زنهار كاسه سر ما پرشراب كن

ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيم!
با ما به جام باده صافى خطاب كن

كار صواب باده پرستي ست حافظا!
برخيز و عزم جزم به كار صواب كن

زیباترین شعر عاشقانه

مي شود خواهشي از خاطره هايت بکنم؟
مي گذاري که نگاهي به نگاهت بکنم؟
يک نگاه از همه ي چشم تو سهمم بشود
حاضرم تا همه ي عمر قناعت بکنم
تو هميشه به خداحافظي عادت داري
نکند واهمه داري به تو عادت بکنم؟
چه شده؟ باز تو از دست خودت دلگيري!
بگذاريد من اين بار وساطت بکنم
فقط اين بار فقط، دست مرا رد نکني
اين غزل را همه گفتند به نامت بکنم…

زیباترین شعر عاشقانه

“فکر را پر بدهید”
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
“فکر باید بپرد”
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند ….
“فکر اگر پربکشد”
جای این توپ و تفنگ و این جنگ،
سینه ها دشت محبت گردد،
دستها مزرع گلهای قشنگ….
“فکر اگر پر بکشد”
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست،
همه پاکیم و رها …

نیما یوشیج

زیباترین شعر عاشقانه

چه زیبا میشوی وقتی چنین در باد میرقصی
چه زیباتر که وقتی نیستی در یاد میرقصی

من اینجا خشت خشتم آیه های تلخ ویرانیست
سرت خوش باد جاناکه هنوز آباد میرقصی

تو برمیخیزی از خاکستر خاموش من روزی
و بغض سالیان کهنه را فریاد میرقصی

هجوم بی امان تلخکامیهای دنیا را
چه شیرین با دل درمانده فرهاد میرقصی

تو را از پشت دیوار ستبر درد میبینم
رها از پیله تنهاییت آزاد میرقصی

تماشاییترین درس دبستان منی وقتی
که بابا را چنین جان داد تا نان داد میرقصی

تناقض در نگاه ما همیشه حرف اول بود
من از بیداد میسوزم ، و تو بیداد میرقصی….

زیباترین شعر عاشقانه

زیباترین شعر عاشقانه

زیباترین شعر عاشقانه

تشریحات شعر

ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
.
ﮔﺮ ﭼﻪ ﺧﺎﻟﻖ ﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺍﻭﺭﺩﻩ ﭘﺪﯾﺪ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻠﻖ ﺗﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺪﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
..
ﺗﻮ ﺑﺮﻗﺺ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺷﯿﻢ ﮐﻢ ﻧﺸﻮﺩ
ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺷﻌﺮ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
.
ﻗﺴﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺯ ﺗﻮ ﺳﻬﻤﯽ ﺑﺨﺮﻡ
ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
.
ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﻟﺸﮑﺮ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻧﮕﺮﯾﺰ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
.
ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﻏﺰﻝ ﮔﻔﺘﻨﻢ ﺍﻣﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﻭﺵ
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ

*****************************************************

عاشقی کن! که هنر نیست به تن بالیدن
از هر آغوش به آغوش دگر غلتیدن

لب نهادن به لبِ هر کس و ناکس هر شب
روزها هم به هوسبازی خود خندیدن

امشب اندر بغلِ داغِ یکی پیک زدن
شبِ آینده کنارِ دگری نوشیدن

بزمِ این هفته به همراهِ “صفا” مست شدن
بزمِ بعدیش به همراهِ “صنم” رقصیدن

یا که این ماه به ابروی “غزل” دل بستن
مدتی بعد کمی گردِ “صبا” چرخیدن

هنری نیست در این هرزگیِ حس و بدن
خود رها کردن و هر آن به کسی چسبیدن

هنر این است: در این شهرِ پُر از دلبرکان
“یک نفر” یافتن و دل زِ “یکی” دزدیدن

قلبِ خود را به “یکی” عرضه نمودن، آری
صاف بودن، و در آغوشِ “یکی” خوابیدن

******************************************************

واي از آن روزي که ما، “دل” را به “دنيا” باختيم
خانه مان را، روي “تار عنکبوتي” ساختيم
يادمان رفت آن زماني را، که “آدم” بوده ايم
چهره خود را درون آينه نشناختيم
واي از آن روزي که “خودخواهي”، گريبانگير شد
بي محابا، سوي تخريب ِ “شرافت” تاختيم
حرمت “انسان”، شکستيم و بدون دلهره
پيکر بي جان او را، زير پا انداختيم
گور خود را با دو دست خويش، کنديم و بر آن
نوحه خوانديم و به ترحيم و عزا پرداختيم
دير فهميديم با “خود”، ما چه کرديم و چه شد
ما “شرافت” ، “آدميت” ، ما “خدا” را باختيم

تشریحات شعر

تشریحات شعر

*****************************************************

** تشریحات شعر ** تشریحات شعر ** تشریحات شعر ** تشریحات شعر **

الشعر

چه گناهی چه حرامی چه کسی گفته که دل…!
باید ازروی قوانین تو محرم بشود…!

من ازین غصه بجان آمده ام بی دینم…!
دین اگرباعث این غصه واین غم بشود…!

کافرم کافرمطلق به هواداری تو…!
چه شودکفر اگرچاره ی آدم بشود…؟!

گنه ست اینکه اگرباتو بمانم…؟!به درک…!
بگذارید که ازاهل جهنم بشوم…!
??متن و انیمیت سپهری ? ?

**********************************************

بچه جان !
بنويس … تختہ ، سياه استـ
نوشتے؟ نقطه .
گفتنش نيز گناه استـ
نوشتے؟ نقطه.
بنويس : پدر خستہ کہ از راه آمد
دست خاليش پر آه استـ
نوشتي؟ نقطه .
باز باران زد و آن مرد نيامد
بنويس : اشک يخ بسته گواه است
نوشتي؟ نقطه .
بچه جان !!
بنويس: رنگ انار است دل همسايه
خوشي اش گاه به گاه است
نوشتي؟ نقطه .
گريه و خنده ي ما سوته دلان وارونه است
فرق در نوع نگاه است
نوشتي ؟ نقطه .
درس امروز تو ، نامرديه اين زندگي است
رنگ اين تخته ، سياه است
نوشتي ؟ نقطه …

*********************************************

شده هرگز!
دلت
مال ِکسی باشد
که
دیگر نیست؟

نگاهت
سخت
دنبال ِکسی باشد
که
دیگر نیست؟!

برایت اتفاق افتاده
در یک کافه ی ِ ابری ،

ته ِفنجان ِ تو
فال ِکسی باشد
که
دیگر نیست؟!

خوش و بش کرده ای
با
سایه ی ِ دیوار
وقتی که

دلت
جویایِ احوالِ کسی باشد
که
دیگر نیست؟!
چه خواهی کرد ؟!
اگر
هر بار
گوشــــی را که برداری

نصیبت
بوقِ اشغالِ کسی باشد
که
دیگر نیست؟!
حواس ِ آسمانت
پرت
روی ِ شیشه های ِ مه

سکوتت
جار و جنجالِ کسی باشد
که
دیگر نیست..
شب ِ سرد ِ زمستانی
تو هم لرزیده ای؟!
هرچند،

به دور ِگردنت
شال ِکسی باشد
که
دیگر نیست؟!
تصور کن!
برای عیدهـای ِرفته
دلتنگی!

به دستت
کارت پستال ِکسی باشد
که
دیگر نیست..
شبیـه ِماهی ِقرمز
به روی ِآب می مانی،

که
سین ات
هفتمین سال ِکسی باشد
که
دیگر نیست.

شود هر خوشه اش
روزی
شرابی هفتصد ساله،

اگر
بغضت
لگدمال کسی باشد
که
دیگر نیست!

چه مشکل می شود
عشقی
که
حافظ
در هوای ِآن،

الایاایها الحال ِکسی باشد
که
دیگر نیست..

رسیدن
سهم ِسیب ِآرزوهایت
نخواهد شد،

اگر
خوشبختی ات
کال ِکسی باشد
که دیگر نیست.

****************************************

** الشعر ** الشعر ** الشعر ** الشعر **

***************************************

الشعر

الشعر

شعر و ادب

دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد

عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد

گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی

یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد

شعر و ادب

سیگارِ پُر دُخان و نازِ پری رُخان

این هر دو در کشاکش دوران، کشیدنی ست…

شعر و ادب

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد
که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

#صائب_

********************************************************

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق

ویرانه فیض می برد از ماه بیشتر

#صائب_تبریزی

شعر و ادب

درد دیوانگی ما دو برابر شده است
شاعری عاشق یک شاعر دیگر شده است

شعر و ادب

خواب لبهای تو را دیدم ولی سودی نداشت
خون که در خوابت ببینی کل رویا باطل است..
سعید صاحب

شعر و ادب

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا

#صائب_

******************************************************

روزي به پير ميكده گفتم كه “عمر چيست؟”
چشمي به روي هم زد و گفتا كه:”هان گذشت”

شعر و ادب

طول و عرض کوچه تان را بارها سنجیده است

کفش من دارد ریاضیدان خوبی می شود

شعر و ادب

به تكلّم به تبسّم به خموشی به نگاه
می توان برد به هر شیوه دل آسان از دست

********************************

نفس درسینه می‌لرزد زدست دل تپیدن‌ها
نگه دردیده می‌رقصد ز شور وشوق دیدن‌ها

شعر و ادب

لبخند تورا چند صباحیست ندیدم

یک بار دگر خانه ات اباد بگو سیب

شعر و ادب

شب های قرار…. بی قرارم نگذار

در حسرت دیدنت خمارم نگذار
انگار تو با دلت کنار آمده ای

ای عشق… نبوسیده کنارم نگذار

*************************************************

من ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی

درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی ….

#مولانا

شعر و ادب

سخت است که محدوده ی ممنوع خیالم

جولان گه افکار تو باشد،،،تو نباشی….

شعر و ادب

شعر و ادب

عاشقانه

بهانه می کند دلم تو را که بی بهانه ای
همیشه چشم های تو دلیل شعرهای من
میان این همه غزل فقط تو عاشقانه ای
خدا تو را نیافرید مگر برای قلب من
که از تبار صبحی و زلال صادقانه ای
بخند خنده های تو بهانه ی ترانه هاست
دلیل هر سکوتی و شروع هر ترانه ای
تو ضربدر دل منی و حاصل شما غزل
همیشه جذر تو منم تویی که بی کرانه ای
نهاد بی گزاره ای اگر چه بی خبر ولی
رسیدی و برای من همیشه جاودانه ای .

عاشقانه

بزن باران …
تلنگر میزند امشب کسی بر سقف این خانه
تویی باران ؟
تو ای مهمان ناخوانده
بزن باران !
تو هم زخمی بزن بر زخم این خانه. بزن اهنگ زیبایت
صدای چک چک سازت میان کاسه خالی شکنجه میکند امشب من تنها ی زندانی تو ای باران
از این ویرانه دل بگذر
یقین بیرون این خانه
هزاران دل ، هوای عاشقی دارند..
j y..

عاشقانه

گفتم ای جنگل پیر
تازگیها چه خبر؟

پوزخندی زد و گفت:
هیچ! کابوس تبر…

گفتم از چوب درختان بهار
چه کسان بهره برند؟

گفت آنان که درختند
و به ظاهر تبرند

گفتم اما
مگر از جنس خودت نیست تبر؟

پوزخندی زد و گفت:
تازگیها چه خبر؟
j y

عاشقانه

اوقات شرعی ات،
به چه شرح است، نازنین؟!

هر وقت ، دیدَمَت،
به نمازم، کِشانده ای…

عاشقانه

شب های قرار، بی قرارم نگذار

در حسرت دیدنت خمــارم نگذار

انگار تو با دلت کنـــار آمده ای

ای عشق! نبوسیده کنارم نگذار.

عاشقانه

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت…
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت…
من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت…
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود،
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت…
اینکه چیزی نیست ،گاهی دل حسادت کرده به،
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت…
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت،
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت…
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه،
پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

صفحه 1 از 3123


برچسب ها