سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر عاشقانه غمگین

شعر دوبیتی عاشقانه

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم

کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد زمان که آبی بخوریم

شعر دوبیتی عاشقانه

خوش‌تر از قالی کرمان غزلی ساخته ام
نخ به نخ زیر قدم های تو انداخته ام
من همان قالی پا خورده خاک آلودم
که دلم را به تمنای دلت باخته ام

شعر دوبیتی عاشقانه

یک لحظه دلم خواست ، که پهلویِ تو باشم
بی محکمه، زندانیِ بازویِ تو باشم

پیچیده به پایِ دلِ من، پیچش مویت
تا باز زمین خورده یِ گیسویِ تو باشم

کم بودنِ اسپند در این شهر، سبب شد
دلواپسِ رویت شدنِ روی تو باشم

طعمِ عسلِ عالیِ لبهات دلیلی ست
تا مشتریِ دائمِ کندویِ تو باشم

شعر دوبیتی عاشقانه

عشقی که همیشه در به در می گردد
مُــزدش لب ِ خــُــشک و چـــشم ِ تر می گردد

باران ِ تو از لــُــطف ِ خدا می آید
باران ِ من از مدرسه برمی گردد?

شعر دوبیتی عاشقانه

حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه‌ای
گفت یا آب است یا خاک است یا پروانه‌ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو این عمر چیست ؟
گفت یا برق است یا باد است یا افسانه‌ای!
گفتمش اینها که می بینی چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند یا مستند یا دیوانه‌ای!
گفتمش احوال عمرم را پس از مردن بگو؟
گفت یا باغ است یا نار است یا ویرانه‌ای!

شعر دوبیتی عاشقانه

ای که گفتی بی قراری های من بازیگری ست
بی قرارم می کنی وقتی دلت با دیگری ست

گاه دلسوز است و گاهی سخت می سوزاندم
عشق گاهی مادر است و گاه هم نامادری ست

حسین دهلوی

شعر دوبیتی عاشقانه

چه كرده اى
تو با دلم
كه از تو پيش ديگران

گلايه هم
كه مى كنم
شعر حساب ميشود
كاظم بهمنى

شعر دوبیتی عاشقانه

باز دلتنگ توام میل بیابان دارم
امشب اندازۀ صحرای تو باران دارم

كوه آتش به دلم هیچ، كسی می‌داند
كه من از داغ تو در سینه چه پنهان دارم؟!
آه، بیدار كن از خواب گران دریا را
كه من آشفته‌ام امشب سر طوفان دارم

رفته‌ای می‌رسد از راه، غمت دور و دراز
بی تو با این دل بی‌حوصله مهمان دارم

تو گل و سبزه‌ای و بوی بهاران داری
من خسته همۀ سال زمستان دارم

سر من را به خدا شانۀتان مختصر است
دلی از خاطرۀ دوست پریشان دارم

شعر نو کوتاه

شعر نو کوتاه

تو مگریادت رفت
آن همه قول و وفاداری خود
آن همه راز
نیاز
من دلم باز هوا میخواهد
بی تو اینجا دل من غمگین است.
آسمان صاف ودلم خونین است
بی تو مهتاب دلم از همه سو تاریک است .
تو چراغم بودی
خانه ام تاریک است
تو هوایی تو نفس
کوچه ما تاریک است.

شعر نو کوتاه

با تـــــوام

از کنـــــــــــار دل تنـــــــگی هـــایــم

کـــه عبــــــــور میــــکنــی

بــا دو دســـتـت چشـــــمـــهــایـت را ببـــند

کــــه نـــظـاره گـــــر تنــــهایـــی اش نبـــاشــــی

و گــــوشــــهــایــتــــــــــ را محــــافـــظـ بــاش

کــــه ســــکــوتــــــ آتـــشـــیـــنش آســیــبــی جــــدی بـــرای شنــــوایــی تــــــوسـتــــــ

شعر نو کوتاه

مادر …
شب به دنيا آمدنم خوشحال بودي
گفتم دروغ است
به زيباييت برايم آرزو كردي
گفتم دروغ است
تو گفتي بهترينها از آن توست
گفتم دروغ است
كمال اين امت نادان با توست
گفتم دروغ است ….
تو گفتي بعد من دست خدا هست
ولي با رفتنت مادر خدا رفت…
تو رفتي و من هم از پس تو
به موهايت قسم دنيا دروغ است
تمام تاج تمام تخت, تمام خنده و گريه,تمام شادي و غصه,دروغ است ….

خدايا تو بگو زين خلقت هدف چيست?
به هر عالم رسم گويم خدا نيست….

شعر نو کوتاه

زیبایی پاییز غم انگیز چراست؟!
در فصل خزان گرفتن دل ز کجاست؟!
زان روی که رنگ ها ی آن جانسوز است
بر جان درخت و گل و گلزار بلاست
نا خواسته دل برای گل می سوزد!
رحم و شفقت ز نابی فطرت ماست!
با اینهمه از یار بباید پرسید
بشکستن قلب عاشق خسته رواست؟!

شعر نو کوتاه

چه زيباست كه چون صبح،
پيام ظفر آريم
گل سرخ،
گل نور،
ز باغ سحر آریم.
چه زيباست، كه با مهر،
دل از كينه بشوييم.
چه نيكوست كه با عشق،
گل از خار برآريم.
گذرگاه زمان را،
سرافراز بپوييم.
شب تار جهان را
فروغ از هنر آريم.
اگر تيغ ببارند،
جز از مهر نگوييم
وگر تلخ بگويند،
سخن از شكر آريم.
بياييد،
بياييد،
ازين عالم تاريك
دل‌افروزتر از صبح،
جهاني دگر آريم!

?

شعر عاشقانه غمگین

بگیر اما بدان فالت نخواهد داد تغییرم
قشنگست آنچه حافظ گفته، اما نیست تقدیرم

چنان در خوابِ غفلت صرف کردم روزگارم را
که حتی ابن سیرین هم نخواهد کرد تعبیرم!

برابر نیست این جنگی که برپا کرده ای، ای عشق
که تو با من گلاویزی و من با خویش درگیرم!

خیانت کرد همراهی که فکرش را نمی کردم
ندیدم مو به مو دارد «جوانی» میکند پیرم!

مرا از زندگی انداخت عمری ترسِ از مردن
از این پس زنده خواهم بود تا روزی که می میرم…

حسین زحمتکش

شعر عاشقانه غمگین

چشمان خطرناک شما بيمه ندارد
بيرون نرو تا جور نکردم ديه ها را

بايد بشوم تاجر کاغذ که تو رفتي
هي چاپ کنم پشت تو اعلاميه هارا

از دست رقيبان سمج ترسم از اين است
بازارِ تو بالا ببرد مهريه هارا

کنکور دلت رابطه اي شد پدرم سوخت
من بچه شهيدم برسان سهميه هارا

گفتم سفر عشق مرو بي جگر شير
عاشق شده‌ام نقض کنم توصيه ها را

يک ثانيه ديدار تو هم قيمت جان است
بايد بخرم با تو همه ثانيه ها را

شعر عاشقانه غمگین

می شود خواهشی از خاطره هایت بکنم؟

می گذاری که نگاهی به نگاهت بکنم؟

یک نگاه از همه ی چشم تو سهمم بشود

حاضرم تا همه ی عمر قناعت بکنم

تو همیشه به خداحافظی عادت داری

نکند واهمه داری به تو عادت بکنم؟

چه شده؟ باز تو از دست خودت دلگیری!

بگذارید من این بار وساطت بکنم

فقط این بار فقط، دست مرا رد نکنی

این غزل را همه گفتند به نامت بکنم

شعر عاشقانه غمگین

سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای

آهسته می تراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکیم پشت شیشه هاست

دارم هوای گریه … خدایا بهانه ای…

# قیصر امین پور

شعر عاشقانه غمگین

.
ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را
خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را
برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب
چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را
گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی
گاه با بوسه شفابخش کنـی مرهم را
بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت
کــرده ای بـــاز رهـــا خرمــن ابــریشم را
“نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان”
با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را

#شب #بهمن_صباغ_زاده

شعر عاشقانه غمگین

 



برچسب ها