سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر عاشقانه کوتاه

شعر عاشقانه کوتاه ۱۱ دی ۱۴۰۰

شعر عاشقانه می تواند بهانه باشد برای گفتن حرف دل. به دنبال یک شعر عاشقانه کوتاه هستید که اسرار قلبی تان را درون خود داشته باشد؟ در این مقاله از سوری فان چند شعر عاشقانه کوتاه از شاعران معاصر را با هم می خوانیم. با ما همراه باشید.

اشعار عاشقانه از گذشته تا به اکنون یکی از پر مخاطب‌ترین انواع شعرها بوده است. در گذشته یکی از پر کاربرترین قالب‌های شعری برای سرودن شعر و محتوای عاشقانه غزل بود (درباره این سبک شعری در اینجا مطالعه کنید). غزل در لغت به معنی حدیث عاشقی است.

در غزل معشوق برای شاعر بسیار مهم است و در اکثر غزل‌ها شاعر در ابیات آخر نام خود را نیز در شعر می‌آورد. غزل‌های عاشقانه بین ۵ تا ۱۰ بیت سروده می‌شدند و بیت اول و مصرع دوم بقیه بیت‌ها هم قافیه هستند. اما پس از ورود شعر نو به قالب‌ها و سبک‌های شعری، شاعرانی که شعر نو می‌سرودند نیز اشعار عاشقانه و زیبایی را سرودند که مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد.

موضوع اصلی اشعار عاشقانه بیان احساسات، ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. ما در ادامه‌ی این مطلب سعی داریم تا با معرفی چند نمونه از اشعار عاشقانه زیبا و کوتاه به همراه معرفی شاعر آن اثر را بیاوریم که این اشعار تا ابد بر قلب و ذهن شما نقش بسته‌اند.

چند شعر عاشقانه کوتاه

شعر عاشقانه کوتاه فاضل نظری

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لب‌هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس، هیچکس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس
زانسان شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

ای مرغ خیال سوی او کن گذری
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس

مولانا

~~~✦✦✦~~~
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

~~~✦✦✦~~~

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

~~~✦✦✦~~~

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی

~~~✦✦✦~~~

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل

رودکی

~~~✦✦✦~~~

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد

هاتف اصفهانی

~~~✦✦✦~~~

شعر عاشقانه کوتاه | شعر نو

من
دل رفتن نداشتم
درخت خانه‌ات ماندم

تو
رفتن را
دل دل نکن

ریزش برگ‌هایم
آزارت می‌دهد

محمدعلی بهمنی

~~~✦✦✦~~~

اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود

احمد شاملو

~~~✦✦✦~~~

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

می‌گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم

فروغ فرخزاد

هر قفلی که می‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد

عشق پیچکی است
که دیوار نمی‌شناسد

~~~✦✦✦~~~

چه فرقی می‌کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!

چه فرقی می‌کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز می‌شود؟!

گروس عبدالملکیان

~~~✦✦✦~~~

نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدان
عاشق‌اش شدم…
از کجا باید می‌دانستم
مسافر است؟!

مژگان عباسلو

~~~✦✦✦~~~

برایم شعر بفرست
حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می‌گویند

می‌خواهم بدانم
دیگران که دچار تو می‌شوند
تا کجای شعر پیش می‌روند

تا کجای عشق
تا کجای جاده‌ای که من
در انتهای آن ایستاده‌ام

افشین یداللهی

~~~✦✦✦~~~

ملوانی شوریده
خلبانی سر به هوا
شاعری عاشق
قصابی دل رحم
کارگری ساده…
آدم‌های زیادی در من هستند
که عاشق هیچ کدامشان نیستی

جلیل صفر بیگی

~~~✦✦✦~~~

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌گردند
من کوچه‌ خلوتی را می‌خواهم
بی‌ انتها برای رفتن
بی‌ واژه برای سرودن
و آسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدن

سیدعلی صالحی

منابع:

setare

taaghche

شعرهای عاشقانه کوتاه

قهر چشمانت دلم را تکّه تکّه می کند

تو نباشی در وجودم درد چکّه می کند

سر بچرخان با دلم حرفی بزن ای مونسم

چون بخندی خنده ات بازار سکّه می کند

غزل عاشقانه معاصر

محتسب، “بد پوششی” را دید و خِفتش را گرفت!
گفت : رفتارت کمی تا قسمتی هنجار نیست!

جامه هایی را که پوشیدی زیادی روشنند!
تازه شانس آورده ای، پیراهنت گلدار نیست!

گونه ها و بینی و لب را مرمت کرده ای!
چیز اورجینال یا “آکی” در این رخسار نیست!

رفته ای با سرمه و سرخاب “میکاپیده ای!”
خوشگلی جرم است و غير از اذیت و آزار نیست!

ای که با “ساپورت”، شهری را به آتش می کشی!!!
بشکه ی باروت و کبریت است این، شلوار نیست!!

یا نخر یا آنکه از این “سند بادی ها” بخر!
هم خوش استیل است هم پوشیدنش دشوار نیست!

چشم مارا دور دیدی، موی خود افشانده ای؟!
چارقد سر کردنت هم بی ادا ، اطوار نیست!!

هرعذابی می کشیم از روسرى شُل بستن است!
ور نه مسوولی در این جا هیچ،سهل انگار نیست!

علت این خشکسالی، بی حجابی های توست!!!!!!!!
نقش تغییرات جوّى، اینقدر بسیار نیست!!

“آدم” از این شُل حجابی های حوّا، ضربه خورد!!!!!
میوه ی ممنوعه خوردن، جرمش این مقدار نیست!

کردگار ایکاش زن ها را کچل می آفرید!
تار گیسویی نباشد روز ماهم تار نیست!

“مو پریشان” گفت: باشد زلف از ته می زنم
تا ببینم بعد از این مو، مشکلی در کار نیست؟!!!!

غزل عاشقانه معاصر

لبخند تو عشق است ولي با همگان نه …
با ما به از اين باش ؛ ولي با دگران نه …!
رسوايي راز دلت از چشم تو پيداست …
خواندم ز دلت آري و گفتي به زبان نه …
زيبايي هر عشق ؛ به بي نام و نشانيست
ما طالب عشقيم ؛ ولي نام و نشان نه …
ميخواستم آتش بزنم شهر غزل را …
وقتي سخن عشق تو آمد به ميان نه …
حالا که قرار است به دست تو بميرم …
خنجر بزن اي دوست ؛ ولي زخم زبان نه

غزل عاشقانه معاصر

غزل عاشقانه معاصر

غزل عاشقانه معاصر

شعر عاشقانه کوتاه

چونان به لبش بوسه زدم کز سخن افتاد

بی حال شد و مست در آغوش من افتاد

میلم به گنه رفت که ناگاه زنم گفت

بیدار شو از خواب که چای از دهن افتاد

شعر عاشقانه کوتاه

لب هاي تو لب نيست؛ عذابيست الهي
بايد كه عذابي بچشم گاه به گاهي

در لحظه ديدار تو گفتم كه بعيد است
چشمان تو من را نكشاند به تباهي

لب هاي تو ناياب تر از آب حيات است
تو سوزن پنهان شده در خرمن كاهي

اين كار خدا بوده كه يك باره بيفتد
در تنگ بلور شب من مثل تو ماهي

اي شاخه نبات غزل حافظ شيراز
معشوقه ي مايي چه بخواهي چه نخواهي

شعر عاشقانه کوتاه

توبه کردم که دگر باده پرستی نکنم
می ننوشم ،
نکشم عربده ،
مستی نکنم

مست بودم که چنینین توبه مستی کردم
عهد بستم که دگر توبه زمستی نکنم
عهد بستم که دگر می نخورم در همه حال

یارب ، ، ،
یار اگر ،
ساقی شود
می بدهد
من چه کنم .

آمدمﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﮐﻤﯽ ﻣﺴﺖ ﮐﻨﻢ
ﺟﺮﻋﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺰﻧﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﺒﺎﯾﺴﺖ ﮐﻨﻢ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﻢ

ﺩﺍﺋﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺑﺮﻭﺩ
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﺮﻭﺩ

شعر عاشقانه کوتاه

ساده می گویم عزیزم : دل بریدن ساده نیست
چشم های مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان ِ رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابـر را هر شب شنیدن ساده نیست

قلب تو پـر بود از ماه و هزاران پنجره
ماه را از پشت یک دیوار دیدن ساده نیست

بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دلفریب
طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست

باز هم آمد بهار … اما هوا افسرده است
آه ! از دست ِ زمستان هم رهیدن ساده نیست

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من
از دل ِ این آتش ِ سوزان پریدن ساده نیست

پادشاه قصر قلبم ! حکمران با شکوه !
ساده دل دادم ولی … این دل بریدن ساده نیست..

شعر عاشقانه کوتاه

 



برچسب ها