سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر غزل

شعرهای زیبای عاشقانه مهر ۹۴

شعر بسیار زیبا از يک حقوقدان با سليقه:

عاقبت از غم معشوق حکایت کردم،
نزد قاضی شدم و طرح شکایت کردم،

قلب من شاکی و او متهم و بنده وکیل،

شعرهای ناب 

ازکوچه ی زیبای توامروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
یک لحظه به یادتودرآن کوچه نشستم

دیدم که ز سر تابه قدم شوق وامیدم

شعر غزل

بلبل ، آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو ، تمنائی هست

من به پیوند تو ، یک رای شدم
گر ترا نیز ، چنین رائی هست

گفت: فردا به گلستان باز آی
تا ببینی ، چه تماشائی هست

گر که منظور تو ، زیبائی ماست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست

پا بهرجا که نهی برگ گلی است
همه جا ، شاهد رعنائی هست

باغبانان ، همگی بیدارند
چمن و جوی مصفائی هست

قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست

نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست
نه ز زاغ و زغن آوائی هست

نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پائی هست

هیچکس را سر بدخوئی نیست
همه را میل مدارائی هست

گفت : رازی که نهان است ، ببین
اگرت دیدهٔ بینائی هست

هم از امروز سخن باید گفت
که ، خبر داشت که فردائی هست

پروین اعتصامی

شعر غزل

شده‌ طالب بشوی بوسه ولی او ندهد؟
شده صد بار تو خواهش بکنی، رو ندهد؟

شده شهدی بچکد از دو لبانِ عسلش
عسلت جام می از آن لب کندو ندهد

شده دستان تو لبریزِ نوازش بشود؟
حسّ ِ تو پس بزند، دست تو گیسو ندهد!

شده جسمت همه در خواستنش تب بکند؟
برود سویِ دگر، عطر تنش بو ندهد!

شده در عمق دو چشمانِ دلارامِ خودت
همه، احساس شوی، چشمِ تو را سو ندهد؟

شده کلاً که سراپا تو برایش بتپی؟
و جوابِ تپشت را شده بانو ندهد؟

شعر غزل

شبی دوباره و ای کاش های تکراری
فدای چشم قشنگت هنوز بیداری ؟

بهار من نکند شرط بسته ایی با خود
تمام پنجره ها را ستاره بشماری ؟

چقدر مانده به اتمام این شب تاریک
چقدر مانده که دست از سکوت برداری ؟

دوباره حرف بزن خوب من نمی خواهد
که احترام سکوت مرا نگهداری!

تمام طول شب این بود فکر ِ عاشق تو
که مثل آن همه دیروز دوستش داری ؟

شعر غزل

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد، دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است…

شعر غزل

شعر غزل

شعر غزل

شعر غزل عاشقانه

امشب غزل بر موج دریا مینویسم
دریای عشقم را همین جا مینویسم

امشب بنام سادگی های نگاهت
من شعر هایم را چه زیبا مینویسم

امشب جریمه های مشق عید خودرا
تا صبح روی آب و بابا مینویسم

امشب تو را دارم و تا پایان شعرم
من های خود را جملگی ما مینویسم

امشب خدا هم عاشق اشعار من شد
از بس که چشمانت فریبا مینویسم

امشب تمام مهربانی ها به پای
چشمان شورانگیز«زیبا »مینویسم

شعر غرل

دوباره شعر گفته ام ، بخوان که سرد میشود
برس به داد قلب من ، که کوه درد میشود

به وسعت تخیلش ، به بال واژه های خود
ببین چگونه شاعری ، فضا نورد میشود

به داد واژه ای برس ، که جذب شعر میشود
ولی بدون حس تو ، دوباره طرد میشود

تو فصل سبز رویشی ، بمان کنار ساقه ام
که بی تو رنگ و روی من ، دوباره زرد میشود

به داد من نمیرسی ! ولی به داد ما برس
که بی تو زوج عشق ما ، دوباره فرد میشود…!!

؟؟

شعر غزل

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ،
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﺭﯾﺸﮥ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺍﻡ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻢ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ،
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ،
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﻨﻢ،
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻨﻢ،

ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ،
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﻃﻌﻢ ﮔﻼﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ،

ﻣﯽ ﺩﻭﻡ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ،
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﯾﻨﻪ،

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺮ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ،
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺧﻮﺩ،

ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ،
ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻧﺎﺏ،

ﺁﺭﯼ ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻣﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ…

شعر غزل – شعرهای عاشقانه – شعرهای جدید

 

 

 

 



برچسب ها