سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر کوتاه عاشقانه

غزل عاشقانه معاصر

محتسب، “بد پوششی” را دید و خِفتش را گرفت!
گفت : رفتارت کمی تا قسمتی هنجار نیست!

جامه هایی را که پوشیدی زیادی روشنند!
تازه شانس آورده ای، پیراهنت گلدار نیست!

گونه ها و بینی و لب را مرمت کرده ای!
چیز اورجینال یا “آکی” در این رخسار نیست!

رفته ای با سرمه و سرخاب “میکاپیده ای!”
خوشگلی جرم است و غير از اذیت و آزار نیست!

ای که با “ساپورت”، شهری را به آتش می کشی!!!
بشکه ی باروت و کبریت است این، شلوار نیست!!

یا نخر یا آنکه از این “سند بادی ها” بخر!
هم خوش استیل است هم پوشیدنش دشوار نیست!

چشم مارا دور دیدی، موی خود افشانده ای؟!
چارقد سر کردنت هم بی ادا ، اطوار نیست!!

هرعذابی می کشیم از روسرى شُل بستن است!
ور نه مسوولی در این جا هیچ،سهل انگار نیست!

علت این خشکسالی، بی حجابی های توست!!!!!!!!
نقش تغییرات جوّى، اینقدر بسیار نیست!!

“آدم” از این شُل حجابی های حوّا، ضربه خورد!!!!!
میوه ی ممنوعه خوردن، جرمش این مقدار نیست!

کردگار ایکاش زن ها را کچل می آفرید!
تار گیسویی نباشد روز ماهم تار نیست!

“مو پریشان” گفت: باشد زلف از ته می زنم
تا ببینم بعد از این مو، مشکلی در کار نیست؟!!!!

غزل عاشقانه معاصر

لبخند تو عشق است ولي با همگان نه …
با ما به از اين باش ؛ ولي با دگران نه …!
رسوايي راز دلت از چشم تو پيداست …
خواندم ز دلت آري و گفتي به زبان نه …
زيبايي هر عشق ؛ به بي نام و نشانيست
ما طالب عشقيم ؛ ولي نام و نشان نه …
ميخواستم آتش بزنم شهر غزل را …
وقتي سخن عشق تو آمد به ميان نه …
حالا که قرار است به دست تو بميرم …
خنجر بزن اي دوست ؛ ولي زخم زبان نه

غزل عاشقانه معاصر

غزل عاشقانه معاصر

غزل عاشقانه معاصر

شعر عاشقانه کوتاه جدید

پا به پایت تا ته این جاده می آیم نترس
این منم عاشق ترین دلداده، می آیم نترس
.
در مسیر عشق از آیینه هم صادق ترم
ساده بودم ساده هستم ساده می آیم نترس
.
خم به ابرویت نیاور ذره ای، دق می کنم
عاشقت با خون تعهد داده، می آیم نترس
.
عقل می گوید نرو اما نمی فهمد که عشق
در دل وامانده ام افتاده می آیم نترس
.
در دل آتش برو،در آسمان پرواز کن
پا به پایت تا ته این جاده می آیم، نترس

شعر عاشقانه کوتاه جدید

**عاشقانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟
بی بهانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

آه ای زیباترین بیت غزل درشاعری
شاعرانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

ازکران تابیکران عشقی توای زیبای من
بی کرانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

گرچه دوران دل ودلبرگذشت اما هنوز…
دلبرانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

چون قصیده،یا غزل یا مثنوی،ای شعر نو
چون ترانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

یاچومجنونی که فتح قلب لیلی میکند
فاتحانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

فارغ ودور از تمام حجم آزاری که هست
ظالمانه!…،دوستت دارم،نمی فهمی چرا… ***؟!؟

شعر عاشقانه کوتاه جدید

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد

من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم

غنچه ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظر بازم و کم معصیتی نیست ولی

چه بسا طعنه زدنهای تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده ست به من باور کن

هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند

سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد

شعر عاشقانه کوتاه جدید

زندگی آهسته تر من خسته ام
کوله بار پاره ام را بسته ام
زخم پایم درد دارد٬ صبر کن
تا کسی مرهم گذارد٬صبر کن

صبر کن در سایه بنشینم کمی
شاید از ابری ببارد شبنمی
وادی رویای من اینجا نبود
روح من همبازی شبها نبود

صبر کن من راه را گم کرده ام
در سیاهی ها تلاطم کرده ام
صبر کن تا راه را پیدا کنم
صبر کن تا کفش خود را پا کنم ….

شعر عاشقانه کوتاه جدید

 



برچسب ها