Warning: curl_multi_init() has been disabled for security reasons in /home2/traupsco/domains/sorifun.com/private_html/wp-content/plugins/amp/includes/lib/fasterimage/FasterImage.php on line 39 Warning: curl_multi_exec() expects parameter 1 to be resource, null given in /home2/traupsco/domains/sorifun.com/private_html/wp-content/plugins/amp/includes/lib/fasterimage/FasterImage.php on line 58 شعرهای زیبا و قصائد وغزل های شاعران بزرگ - شعر عاشقانه غمگین
مد لباس مانتو و کانال تلگرام و عروس و عکس ترلان پروانه و بازیگران

شعرهای زیبا و قصائد وغزل های شاعران بزرگ – شعر عاشقانه غمگین

شعر عاشقانه غمگین

شعر عاشقانه غمگین

بگیر اما بدان فالت نخواهد داد تغییرم
قشنگست آنچه حافظ گفته، اما نیست تقدیرم

چنان در خوابِ غفلت صرف کردم روزگارم را
که حتی ابن سیرین هم نخواهد کرد تعبیرم!

برابر نیست این جنگی که برپا کرده ای، ای عشق
که تو با من گلاویزی و من با خویش درگیرم!

خیانت کرد همراهی که فکرش را نمی کردم
ندیدم مو به مو دارد «جوانی» میکند پیرم!

مرا از زندگی انداخت عمری ترسِ از مردن
از این پس زنده خواهم بود تا روزی که می میرم…

حسین زحمتکش

شعر عاشقانه غمگین

چشمان خطرناک شما بيمه ندارد
بيرون نرو تا جور نکردم ديه ها را

بايد بشوم تاجر کاغذ که تو رفتي
هي چاپ کنم پشت تو اعلاميه هارا

از دست رقيبان سمج ترسم از اين است
بازارِ تو بالا ببرد مهريه هارا

کنکور دلت رابطه اي شد پدرم سوخت
من بچه شهيدم برسان سهميه هارا

گفتم سفر عشق مرو بي جگر شير
عاشق شده‌ام نقض کنم توصيه ها را

يک ثانيه ديدار تو هم قيمت جان است
بايد بخرم با تو همه ثانيه ها را

شعر عاشقانه غمگین

می شود خواهشی از خاطره هایت بکنم؟

می گذاری که نگاهی به نگاهت بکنم؟

یک نگاه از همه ی چشم تو سهمم بشود

حاضرم تا همه ی عمر قناعت بکنم

تو همیشه به خداحافظی عادت داری

نکند واهمه داری به تو عادت بکنم؟

چه شده؟ باز تو از دست خودت دلگیری!

بگذارید من این بار وساطت بکنم

فقط این بار فقط، دست مرا رد نکنی

این غزل را همه گفتند به نامت بکنم

شعر عاشقانه غمگین

سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای

آهسته می تراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکیم پشت شیشه هاست

دارم هوای گریه … خدایا بهانه ای…

# قیصر امین پور

شعر عاشقانه غمگین

.
ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را
خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را
برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب
چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را
گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی
گاه با بوسه شفابخش کنـی مرهم را
بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت
کــرده ای بـــاز رهـــا خرمــن ابــریشم را
“نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان”
با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را

#شب #بهمن_صباغ_زاده

شعر عاشقانه غمگین