سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر جدید

شعر عاشقانه کوتاه جدید

پا به پایت تا ته این جاده می آیم نترس
این منم عاشق ترین دلداده، می آیم نترس
.
در مسیر عشق از آیینه هم صادق ترم
ساده بودم ساده هستم ساده می آیم نترس
.
خم به ابرویت نیاور ذره ای، دق می کنم
عاشقت با خون تعهد داده، می آیم نترس
.
عقل می گوید نرو اما نمی فهمد که عشق
در دل وامانده ام افتاده می آیم نترس
.
در دل آتش برو،در آسمان پرواز کن
پا به پایت تا ته این جاده می آیم، نترس

شعر عاشقانه کوتاه جدید

**عاشقانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟
بی بهانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

آه ای زیباترین بیت غزل درشاعری
شاعرانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

ازکران تابیکران عشقی توای زیبای من
بی کرانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

گرچه دوران دل ودلبرگذشت اما هنوز…
دلبرانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

چون قصیده،یا غزل یا مثنوی،ای شعر نو
چون ترانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

یاچومجنونی که فتح قلب لیلی میکند
فاتحانه دوستت دارم،نمی فهمی چرا؟

فارغ ودور از تمام حجم آزاری که هست
ظالمانه!…،دوستت دارم،نمی فهمی چرا… ***؟!؟

شعر عاشقانه کوتاه جدید

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد

من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم

غنچه ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظر بازم و کم معصیتی نیست ولی

چه بسا طعنه زدنهای تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده ست به من باور کن

هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند

سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد

شعر عاشقانه کوتاه جدید

زندگی آهسته تر من خسته ام
کوله بار پاره ام را بسته ام
زخم پایم درد دارد٬ صبر کن
تا کسی مرهم گذارد٬صبر کن

صبر کن در سایه بنشینم کمی
شاید از ابری ببارد شبنمی
وادی رویای من اینجا نبود
روح من همبازی شبها نبود

صبر کن من راه را گم کرده ام
در سیاهی ها تلاطم کرده ام
صبر کن تا راه را پیدا کنم
صبر کن تا کفش خود را پا کنم ….

شعر عاشقانه کوتاه جدید

 

شعر غزل عاشقانه

امشب غزل بر موج دریا مینویسم
دریای عشقم را همین جا مینویسم

امشب بنام سادگی های نگاهت
من شعر هایم را چه زیبا مینویسم

امشب جریمه های مشق عید خودرا
تا صبح روی آب و بابا مینویسم

امشب تو را دارم و تا پایان شعرم
من های خود را جملگی ما مینویسم

امشب خدا هم عاشق اشعار من شد
از بس که چشمانت فریبا مینویسم

امشب تمام مهربانی ها به پای
چشمان شورانگیز«زیبا »مینویسم

شعر غرل

دوباره شعر گفته ام ، بخوان که سرد میشود
برس به داد قلب من ، که کوه درد میشود

به وسعت تخیلش ، به بال واژه های خود
ببین چگونه شاعری ، فضا نورد میشود

به داد واژه ای برس ، که جذب شعر میشود
ولی بدون حس تو ، دوباره طرد میشود

تو فصل سبز رویشی ، بمان کنار ساقه ام
که بی تو رنگ و روی من ، دوباره زرد میشود

به داد من نمیرسی ! ولی به داد ما برس
که بی تو زوج عشق ما ، دوباره فرد میشود…!!

؟؟

شعر غزل

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ،
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﺭﯾﺸﮥ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺍﻡ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻢ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ،
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ،
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﻨﻢ،
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻨﻢ،

ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ،
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﻃﻌﻢ ﮔﻼﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ،

ﻣﯽ ﺩﻭﻡ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ،
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﯾﻨﻪ،

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺮ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ،
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺧﻮﺩ،

ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ،
ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻧﺎﺏ،

ﺁﺭﯼ ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻣﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ…

شعر غزل – شعرهای عاشقانه – شعرهای جدید

 

 

 

 

شعر عاشقانه

بوسه ام داغ است و بی پروا، کجا بگذارمش؟
روی لب ها یا که بازوها ،کجا بگذارمش؟

قطره های اشک من، شاعرترینت گشته اند
می کند شعرم مرا رسوا، کجا بگذارمش؟

شب به جای تو، تن پیراهنت آغوش من
می شود غرق دو صد رویا کجا بگذارمش؟

این دل دیوانه عاقل بوده دور از چشم تو
با نگاه تو شده شیدا، کجا بگذارمش؟

می تپد قلبم درون سینه آخر تند تند
مثل قلب بچه آهو ها، کجا بگذارمش؟

جای بوسه کنج لب، یک نخ وینیستون لایت و بس
فندکت این جا، ببین لب را، کجا بگذارمش؟

باز چشمک می زنی لب را نشانم می دهی
می کنی طوفان به پا، اما کجا بگذارمش ؟

وعده جام عسل از چشم مستت می دهی
می کنی با خنده ات حاشا، کجا بگذارمش ؟

دوستت دارم، چه تکراری شده این جمله ام
حل کن آخر این معما را، کجا بگذارمش ؟

لب نهادی بر لبم، اینک تو می پرسی ز من
بوسه ام داغ است و بی پروا، کجا بگذارمش ؟

شعر عاشقانه

سوخته را آتش زدن دیگر چه معنا میدهد…
مرده راخنجرزدن یارب چه معنا میدهد

من که دیگرسوخته ام آتش چه کارم میکند…
برتن آشفته ام زجرت چه معنا میدهد

من دگرتا حد مردن دردو غم دیدم برو…
پس چنین آزارتو برمن چه معنامیدهد

من هزاران بارخنجر خورده ام از آشنا…
خنجرتو بی وفا برمن چه معنا میدهد

بال پرواز مرا هرکس رسید آتش کشید…
برچنین باله شکسته ،پرچه معنا میدهد

زیرپیراهن ببینی جای چاقوهای یار…
برتنه خط خطیم خنجر چه معنا میدهد

من هزار نیش از رفیقان خورده ام دیگرنزن…
نیش تو بر این تنم دیگر چه معنا میدهد

پس دگر با قلب من بازی نکن ای رهگذر…

شعر عاشقانه

شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟
مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟
گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود
من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟
تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟
دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت
می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟
همه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای در دلم اما تک و تنها چه کنم؟

می سپارم به تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چه کنم؟

خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم!!؟

شعر عاشقانه شعر عاشقانه

صفحه 4 از 41234


برچسب ها