سایت تفریحی خبری و مد لباس روز دنیا

شعر نو

شعر نو

قایقی خواهم ساخت… با کدام عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت،… عمر خود را گذراند،
با تبر روز و شبش، ………….بر درختان افتاد،
سالیان طول کشید، ………عاقبت اما ساخت…
پس بگو ای سهراب؛ ….شعر نو خواهم ساخت…!
بیخیالِ قایق…یا که میگفتی،
تا شقایق هست زندگی باید کرد…؟
این سخن یعنی چه…؟!!با شقایق باشی؛
زندگی خواهی کرد…ورنه این شعرو سخن،
یک خیال پوچ است…پس اگر میگفتی؛؟؟؟
تا شقایق هست،…………حسرتی باید خورد؛
جمله زیباتر میشد…!
تو ببخشم سهراب…
که اگر در شعرت،
نکته ای آوردم،
انتقادی کردم؛
به خدا دلگیرم،
از تمام دنیا،
از خیال و رویا؛
به خدا دلگیرم،
به خدا من سیرم،
در جوانی پیرم…
زندگی رویا نیست؛
زندگی پردرد است؛
زندگی نامرد است…!

شعر نو

خداحافظ گل لادن تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام ازعشق ،چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه ، گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی ، به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش ، دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش ، گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تودرتو ، خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی ، داره می باره از هر سو
*خداحافظ گل مریم ، گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی ، به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب ، غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم ، ازاین خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری، بگواز شب چی می دونی ؟
تو این رویای سر در گم ، خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی تو دست سرد این مردم م
خداحافظ گل پونه ، که بارونی نمی تونه
طلسم بغضو برداره ، ازاین پاییز دیوونه…

شعر نو

بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من ای به تنم جان همه تو
من همه تو
تو همه تو
او همه تو ما همه تو
هر که و هرکس همه تو
این همه تو آن همه تو …
من که به دریاش زده ام تا چه کنی با دل من
تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو
ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم
رمز میستان همه تو راز میستان همه تو
شور تو و آواز تویی
بلخ تو شیراز تویی
جاذبه شعر تو و جوهر عرفان همه تو ..
بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من ای به تنم جان همه تو
من همه تو
تو همه تو
او همه تو ما همه تو
هر که و هرکس همه تو
این همه تو آن همه تو …

شعر نو

 

شعر نو

به چه مانند کنم؟

به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟
به دل تیره شب؟ به یکی هاله دود؟
یا به یک ابرسیاه که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه؟
به نوازشگر جانها که غم از یاد برد؟
یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم؟
یا بدان شعله شمعی که بلرزد ز نسیم؟

به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟
به یکی نغمه جادویی از پنجه گرم؟
به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر؟
یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب؟
به غزل های نوازشگر حافظ در شب؟
یا به سرمستی عصیانگر دوران شباب؟

به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را؟
به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه؟
به شرابی که نمایان بود از جام بلور؟
به صفای گل سرخی که بخندد در باغ؟
به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن؟
یابه یاقوت درخشانی در نور چراغ؟

شعر نو

گاهی فقط سکوت

چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است

جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است

هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست

تنها گناه آینه ها زودباوری است

مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است

سهم برابر همگان ، نابرابری است

دشنام یا دعای تو در حق من یکی است

ای آفتاب هرچه کنی ذره پروری است

ساحل جواب سرزنش موج را نداد

گاهی فقط سکوت جواب سبکسری است

فاضل نظری

شعر نو

هر کسی در قفس ذهنی خود زندانيست
ذهن بی پنجره دود آلود است
ذهن بی پنجره بی فرجام است
بگشايیم کمی پنجره را
بفرستیم که اندیشه هوايي بخورد
و به مهمانی عالم برود
بگذاریم به آبادي عالم قدمى
ما به افکار جهان درس دهیم
و زافکار جهان مشق کنیم
و به میراث بشر
خبري خوش باشیم
و بکوشيم جهان
به طراوت و ترنم
تسکین و تسلی برسد
و بروید گل بیداري، دانايي، آبادي
در ذهن زمان
و بروید گل بینايي، صلح، آزادي، عشق
در قلب زمین
ذهن ما باغچه است
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی گل آرايي ذهن
نازنین ؛
نازنین ؛
نازنین
هرگز آدم ، آدم نشود
مجتبی کاشانی

شعر نو

چه زیبا بود اگر یک دم ، نگاهم را تو می دیدی….!
زخلوتگاه احساسم ، غمم را زود می چیدی….!
چه زیبا بود اگر با هم ، رفیق عشق می بودیم…
و می گفتیم تا دنیاست ، کنار عشق خشنودیم….
چه زیبا بود یک لحظه ، بگویم عاشقت هستم….
ودستانت پر از امید ، بیارامند در دستم ….
چه زیبا بود ، اما حیف که من تنها پریشانم….!
و می دانم که می دانی…..
و می دانی که می دانم…..
پس چه زیبا بود اگر یک دم نگاهم را تو
می دیدی….!

شعر نو

اگه هم صدام بودی
هیشکی حریفم نمیشد
کوه اگه رو شونه هام بودی
کمرم خم نمیشد
تو اگه خواسته بودی
تو اگه مونده بودی
موندنی ترین بودم
عمق صدام کم نمیشد
اگه زخمی می شدم به دست تو مرحم بود
زخم قیمتیِ من محتاج مرحم نمیشد
اگه بارونِ عزیزِ با تو بودن می گرفت
گل سرخ قصه مون تشنه ی شبنم نمیشد
تو اگه خواسته بودی
تو اگه مونده بودی
موندنی ترین بودم

عمق صدام کم نمی شد

شعر نو

آرامشی داره صدات که دردمو کم میکنه…
چیزی بگو حرفای تو بدجوری خوبم میکنه…
تو طرف من باش من عشقمو ثابت میکنم…
صدبار برگردم عقب باز انتخابت میکنم….

شعر نو

شعر غزل عاشقانه

امشب غزل بر موج دریا مینویسم
دریای عشقم را همین جا مینویسم

امشب بنام سادگی های نگاهت
من شعر هایم را چه زیبا مینویسم

امشب جریمه های مشق عید خودرا
تا صبح روی آب و بابا مینویسم

امشب تو را دارم و تا پایان شعرم
من های خود را جملگی ما مینویسم

امشب خدا هم عاشق اشعار من شد
از بس که چشمانت فریبا مینویسم

امشب تمام مهربانی ها به پای
چشمان شورانگیز«زیبا »مینویسم

شعر غرل

دوباره شعر گفته ام ، بخوان که سرد میشود
برس به داد قلب من ، که کوه درد میشود

به وسعت تخیلش ، به بال واژه های خود
ببین چگونه شاعری ، فضا نورد میشود

به داد واژه ای برس ، که جذب شعر میشود
ولی بدون حس تو ، دوباره طرد میشود

تو فصل سبز رویشی ، بمان کنار ساقه ام
که بی تو رنگ و روی من ، دوباره زرد میشود

به داد من نمیرسی ! ولی به داد ما برس
که بی تو زوج عشق ما ، دوباره فرد میشود…!!

؟؟

شعر غزل

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺑﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ،
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﺭﯾﺸﮥ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺍﻡ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻢ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ،
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﻨﻢ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ،
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ،

ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﻨﻢ،
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻨﻢ،

ﺷﺎﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ،
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﻃﻌﻢ ﮔﻼﺑﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ،

ﻣﯽ ﺩﻭﻡ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ،
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﯾﻨﻪ،

ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺮ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ،
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺧﻮﺩ،

ﻣﯽ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ،
ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻧﺎﺏ،

ﺁﺭﯼ ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺩ ﻭ ﻣﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ…

شعر غزل – شعرهای عاشقانه – شعرهای جدید

 

 

 

 



برچسب ها